- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سائـلی بـیچـارهام در بین راه افـتـادهام بیکـس و تنهـا شدم بیسرپـناه افتادهام باید امشب گریۀ سیری کنم بر حال خود بیحـیایی کردهام در قعـر چاه افتادهام هر چه دادی آبرویم در عوض هر روز و شب آبـرویت بُـردهام حال از نگـاه افتادهام دردسرشد این دو چشمیکه به هرجارفته است دیگر از حال دعا و اشک وآه افتادهام بر زبان گفتم تو را میخواهم اما در عمل هی دلت خون کردم و در اشتباه افتادهام نالههایم بین روضه بیاثر مانده ز بس بعـد هـیأتها دوبـاره در گـناه افتادهام خستهام از این گرفتاری ببین شرمندهام در بغل گیرم که من بیتکیه گاه افتادهام چارۀ کارم فقط راهی شدن تا کربلاست بـاز یاد آن حـریـم و بـارِگـاه افـتـادهام وای از آن لحظهای که خواهری ناله زده بـیبـرادر در مـیان یک سپـاه افـتادهام
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
دیدهات را باز کن بر زخم ما مرهم ببند این چنین مگذار ما را، بار ما را هم ببند مشکل افـتاده به کارم فـاطمه اعجاز کن بار دیگر پلک های زخمیات را باز کن الـتـماس تو کـنم یا که خـدایت را، مـرو رو به قبله گشتهای یا قبله رو کرده به تو با سکـوتت فاطمه! خانه خـرابم میکنی مثل این مردم تو هم داری جوابم میکنی؟ زانوان زخمیام می لرزد از این واهمه من در این دنیا بمانم لحظهای بی فاطمه قولهای آن شب پیوندمان یادت که هست حرف هاییکه به روی سر در دل نقش بست کی قـرار این بود تـنها قامت تو بشکـند قـامت تو بشکـند تا حـرمت من نـشکـند آشـیـان دلخـوشیهـای مـرا برهـم زدنـد هـمسرم را ظـالـمانه پیـش چـشانـم زدند گرچه با آن صحنهها جانم رسیده بر لبم امـتـداد این جـسارت میرسد بر زیـنـبم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟ تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟ خلـق از معـرفت شأن تو عـاجز مانـدند بی جهت نیست خدا فاطمهات نامیدهست خـواستـم ذات تو را نـور بخـوانم، دیـدم نور هم با تو خودش را همه جا سنجیدهست نـور چـشـمان پیـمـبـر تویی و جـلـوۀ تو آفـتـابـیست که تا غـار حـرا تابـیـدهست حکـمتـش چیست که ای اُمّ ابیهـا! پدرت بارها خم شده و دست تو را بوسیدهست نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیدهست دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی! اگر انگشتر خود را به گـدا بخـشیدهست سـرِ هـمصحـبتِ صـدّیـقـه شدن بود اگر ملک وحی، هـرآئیـنه به خود بالـیدهست بانی رزق تویی، روح الامین می دانست سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیدهست هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیدهست چه بگـوئیم از انفـاق تو، وقـتی در شهر سائلی رخت عروسی تو را پـوشیدهست به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد نان افطار تو وصفش همه جا پیچیدهست چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت» :گوش این طایفه آواز گـدا نشنـیدهست« آه بـاران عـطا! رود کـرم! خیـر کـثـیر! از چه همسایهات از گریۀ تو رنجیدهست مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت سر نفرین تو از ترس به خود لرزیدهست بشکـند دست کسانی که شکـستـند تو را چشمت از ضربۀ ناگاه به خون غلتیدهست سر زخـمت نکـند وا شده بانـوی بهـشت اینهمه لاله چرا دور و برت روئیدهست پلک آرام بزن، صفحه به نـرمی بشمار مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیدهست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
اگر خشکم اگر زردم درخت رو به پاییزم تـمام برگهایم را به پـاهای تو میریزم چه نیرو میدهد بر من نگاه چشمهای تو بیا بنشین کنار من که از عشق تو برخیزم الا ای دست رحمت دستهایم را نمیگیری که در این لحظۀ آخر به دامانت بیاویزم تو آن تنهاترین هستی یل خانهنشین هستی من آن تنها زنی هستم که از درد تو لبریزم الهی بشکند دستیکه باعث شد به پیش تو از اینکه مقنعه از چهره برگیرم بپرهیزم غریبی خوب میدانم ولی کمتر بیا خانه خجالت میکشم وقتی به پایت بر نمیخیزم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سائل شدیم و رحمتِ زهرا به ما رسید عرضِ ادب به ساحتِ مولا به ما رسید دار و ندارمان، همه خیراتِ فاطمه ست الحـق تـمامِ خـیـرِ دو دنیا به ما رسید! در قلبِ شیعـیان، حرمِ مخـفـیاش بود تـولـیـت حــریـمِ مُـعَـلا بـه ما رسـیـد! چشمانِ حیدر است که ما را خریده است یکجـا تمامِ جَـنَّـتُ الاعـلا به ما رسید! سـرهای ما هـواییِ اسـرارِ روضهاش این موهـبت زِ عـالـم بالا به ما رسید! گریه کنانِ روضۀ بانـوی محـشریم… (حَیِّ عَلَی البُکَاء بِعَزَاهَا) به ما رسید! وقتی میانِ شعله زمین خورد و ناله زد «آهِ » دلش به سیـنۀ بیتابِ ما رسید! «دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت» افسوسِ این مصیبتِ عظمی به ما رسید! روی کـبـود و سیـنـۀ مـجـروحِ فاطمه در فـاطـمـیـه اوجِ بـلاهـا به ما رسـید جا مـانده از مدیـنه و کربوبـلا شدیم گـریه به جـسمِ بیسـرِ آقا به ما رسید!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
هرکه جانـانه به پای غـم دلـبر مـانـده نــام او در هـمه ایّـام سـراسـر مــانـده لـبـمـان با قـدح سـاقـی کـوثـر تـر شـد آنچـنـانی که لـب از بـادۀ او تـر مانـده کیست زهرا که درخشندهتر از خورشید است؟ مـاه از شـمس رخ اوست منـوّر مانده قرنها گـفته شد از وصف مقامش اما آنچه گـفـتـند هـمه، بـاز فـراتـر مـانـده خطبهاش در وسط معرکه غوغا میکرد شـیـر از غرّش زهـرایـی او درمـانده آنقدر دشمن او بغض علی در دل داشت؛ که عدو بود و دلی سخت مکدّر مانده با لگد زد به در و نعرهزنان گویا گفت این تـلافـیِ اُحـد، کـیـنـۀ خـیـبـر مـانده میخ از دیدن این واقعه خون میبارید شاهدم لختۀ خونیست که بر در مانده دود، مسمار، لگد، فاطمه، آتش، ایوای کـمر صبر هم از غـصه مکسّر مانده آن طرف قنفذ و در دست غلاف آشفته این طرف چشم حسن، خیره به مادر مانده! دست از دامن مـولا نکـشد او هـرگـز فـاطـمـه پـای عـلـی تـا دم آخـر مانـده چه کنم؟! شعـر به گـودال تـمایل دارد دست من نیست اگر قافیه « سر» مانده تـه گـودال اگـر پـیـرُهــنـی را بُـردنـد جای آن نیزه و شمشیر به پیکر مانده ضربه زد شمر و سر شیشۀ عطری افتاد از همان لحظه، حرم نیز معطر مانده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من کاش جانم با نفس از سینه میآمد برون کاش میمُردم مدینه نیست دیگر جای من تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
از نـحـسی گـنـاه بـهـایـم عـوض شـده حال دعـا و سوز و نـوایم عوض شده خـیـلی دعـا بـرای ظهـورت نکـردهام یادت نـبـودهام که دعـایـم عـوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معـلـوم میشود که خـدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمیرسد حالات چشمِ عـقـده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بیخود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحـمـتی و با نظـرت سوی نـامهام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلـــودهام قــبــول ولــی بـیپــنـــاه نـه اصلا مگـر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بسـتری و حال سـرایم عوض شده زهـرا تـمـام قـوّت جـان مـنـی، بـخـند با گـریـهات زمانه بـرایـم عـوض شده دیشب عـبـام را رویت انـداخـتـم ولـی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
رفتی و در سینهام دل بیقراری میکند چشم هایم اشک نه! خونابه جاری میکند رفتی و بوی تو مانـده در تمام خانهام یاد تو حتی "خزانم را بهاری" میکند خاطرات خوبمان یادم نرفته "فاطمه" حق بده حیدر برایت گریه زاری میکند بعد تو حال حَسن بد جور میسوزاندم گوشهای کز کرده دائم سوگواری میکند ظرف آبی میگذارم شب به بالین حسین نیمه شب پا میشود شب زنده داری میکند تاکه کمتر حس کنم من جای خالی تورا دخـترم زینب برایم خانه داری میکند
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
به رسم فـرقۀ عشّاق ساده باید مُـرد به احـتـرام عـلـی ایـستاده باید مُرد چه خوب حق رسول خدا ادا کردند میان مسلک کـفّار این عمل بد بود هنوز فاطمه مشغـول داغ احمد بود به داد و نعره علی را حرامیان خواندند رسـیـد ایـن طـرف در زبـانـۀ آتـش و بود فـاطـمـه شـانـه به شـانۀ آتش کسی که بر همۀ خلق نان عطا میکرد لگـد زدند، در افـتاد بیهـوا این سو زدند فـاطـمه را تازیـانه رو در رو آهای مردم نامـرد حـرف بـد نـزنید هجـوم لشگـر اشـرار مـانـد آثـارش به خـانه و در و دیـوار ماند آثارش برای غصب خلافت زدند زهرا را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
با رفـتـنت خـالی مکـن دور و برم را پاشیـدهتـر از این مگـردان لشگـرم را ای نیـمـۀ مجـروح من ای کـاش با تو در خـاک بـگـذارنـد نــیــم دیـگـرم را بعد از تو ای سـرو شکـسته تا قـیامت از خـجـلـتـم بـالا نـمیگـیـرم سـرم را باور نمیکردم که روزی پیـش چشمم از پـا بـیــنـدازد غـلافـی هـمـسـرم را تو بـین آتـش رفـتی و من گُـر گـرفـتم حـالا بـیـا و جـمع کـن خـاکـسـتـرم را هر شب حسن در خواب میگوید مغیره دست از سرش بردار کشتی مادرم را دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت فـردا بـسـوزانـنـد بـا طـفـلان حـرم را از کـربـلا دیـشب صـدایـی را شنـیـدم انگـار طـفـلی گـفـت عمه معـجـرم را
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
شعله زد دیوار از تنهاییاش، در بعد ازآن آشیانه سوخت در آتش، کـبوتر بعد از آن پشت در سرگرم صحبت بود اما ناگهان شعله اول سمت چادر رفت، معجر بعد ازآن شدت چـرخـیدن در باشد و زن، بـاردار کودک اول ضربه خواهد خورد مادر بعد ازآن ماجرای خانه جانسوزست اما پیش روست اتـفـاقـات مـلال انگـیـز معـبر بعـد از آن رفت بالا دست سنگـیـنی از آن نامـردها فاطمه بر روی خاک افتاد، حیدر بعد ازآن ضربه وقتی ناهوا،حفظ تعادل مشکلست میخورد بر سینۀ دیوار، با سر بعد ازآن بیخـبر از اتفـاق کوچه زینب دیده است به سفـیدی میزند موی برادر بعد از آن مادری را که جراحتها جوانمرگش کنند میشود چادر نمازش سهم دختر بعد ازآن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
مـردی یگـانه بود و بـانـویی یگـانه آهـسـته میرفـتـنـد از خـانه شـبـانه هـمـراه هـم بـودند مثـل دو غـریـبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر میزدند انصار را کوچه به کوچه در میزدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم امـا بــدون یــار بـرگـشـتـنـد خـانـه وقـتـی عــزادار رسـول الله بــودنـد از درب خانه میکـشید آتـش زبـانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخـت نــبـی افــتــاد بـیـن آسـتــانـه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غـلاف تـیغ… هم با تـازیـانه حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محـو عـلی بود عاشـقـانه، عـارفـانه دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت در کـربـلا دامـان چـندیـن نـازدانـه افـتاد یک دانـه از آن دو گـوشواره در کـربــلا افــتــاد امـا دانــه دانــه شبهای جمعه فـاطمه بالای گودال با نالـه، آنهم نـالـههای مـادرانـه… گوید حـسینم کُـشته شد ای داد بیداد نور دو عـینم کشته شد ای داد بیداد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
تــو فـاطــمــهای جـلــوۀ انـوار الـهـی تـو فـاطـمـهای بـیبــدل و لا یـتـنـاهی زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت از درک بـشـر منـزلت تـوست فـراتر تفـسـیر کـنـد قـدر تو را سـورۀ کـوثـر جـان تو شده بسـته به جان عـلی آری حـالا شـده این شهـر عـزاخـانـۀ مـولا آتـش زده نــمـرود به کــاشـانـۀ مــولا جــان تـو و جــان عـلـی آرام نــداری مانـع شدهای یک تـنه از بُردن حـیـدر تو در وسط کوچه شدی جوشن حـیدر پس دیـد که بـا تو نـبـرَد راه به جـایی بستند کمر آن همه بر کشتـنت این بار در کـوچه چهـل تن همه آمـادۀ پـیکـار گـفـتـند که با کـشتن تو کار تمام است با قـامت خـم دست بـه دیـوار گـرفـتی نـاگـه مـدد از حـیـدر کــرار گـرفـتـی در سینۀ تو آه جگـر سوز، عـلی گفت بـر پـای نـمـودی وسـط کـوچه قـیامت جان دادی و جان ولیات ماند سلامت یک جمعه سحر منتقمت میرسد از راه
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
رو گرفـتی که کـبـودی تو پـیـدا نشود باعـث رنـجـش زخـم دل مـولا نـشـود سر سـجـاده دعـا کـرده حـسن آهـستـه بیکـسی کاش نصیب دل بـابـا نـشـود ز دهـان زن هـمـسـایـه شـنـیـده زیـنب حال او بسکه وخـیم است مـداوا نشود بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود پسرش دید غم کوچه و غصب فـدکش به گـمانـم که دگـر عـقـدۀ او وا نـشـود چه سرش آمده مرگش ز خدا میخواهد گـذرش کـاش دگر سمت گـذرها نشود حال او زار و خراب است بمیرم ای وای دیگر از بـسـتر بیـماری خـود پا نشود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی خسته از هجر توأم، خستهام از تنهایی بر روی گونه مداوم قـدمش میلـغـزد بیقراراست همین أشک هم از تنهایی مرهمی نیست براین زخم زبانها بیتو چه عـذابی همه جا می کـشم از تنهایی “همۀ دلخوشیام رفته زدستم چه کنم” وسط شعـله خودم سـوخـتم از تـنهایی فـاتـح خـیـبـرم و خـانه نـشـیـنم کـردند رونق تازه گـرفته است غـم از تنهایی کاش بعد از تو دگر عـمر زیادی نکنم لاأقـل جـان بدهـم دست کم از تـنهایی مثل من نیست غریب و به خدا نیست عجیب حـرف با چـاه اگـر میزنـم از تنهـایی
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رانـدن درمانـدگان اصلا نمیآید به تو جز عطا، ای آسمان اصلا نمیآید به تو دلـشکـسته آمـدم سویت، پـنـاه آوردهام دل شکستن بیگمان اصلا نمیآید به تو من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشتهام قهـر با این ناتـوان اصلا نمیآید به تو حق من این است رسوایم کنی با این وجود حضرت صاحب زمان اصلا نمیآید به تو ما عزاداران زهرائیم، پس با این حساب بـستن در رویـمان اصلا نمیآید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خزان اصلا نمیآید به تو تو سـتـون لشکـر مرد غریب یـثـربی فـاطـمه، قـدِ کـمان اصلا نمیآید به تو
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقتی میان روضهها باگریه خلوت میکنم آقا شبیهِ تو کمی، احساس غربت میکنم! وقتِ خطا، الاّ شما، بوده حواسـم بر همه از اینکه هستی شاهدم، همواره غفلت میکنم وقـتی برای تو نشد، سودی ندارد ندبهها با اسم تو از عشق تو، من کسب شهرت میکنم! تنهاترین مردِ زمان، در جمعههای بیکسی حاضر شما هستی و من، هر هفته غیبت میکنم! از معـصیت تـنهـا شدم، آلـودۀ دنـیا شدم دارم برای لـذّتِ یک روزه همّت میکنم! حُبّ علی و آل او، خیرالنعم باشد ولی… من با گناه و معصیت کُفرانِ نعمت میکنم! حالا نشسته غـصّۀ، عالم به رویِ سینهام از دست نَفسِ سرکشم، اینجا شکایت میکنم! یاد شهـیدان حـرم، خـیلی خجالت میکشم از اینهمه جاماندگی، احساس ذلّت میکنم! با اینهمه در دو جهان، با آبرو کردی مرا بر نوکـرانِ مـادرِ سادات خـدمت میکنم! دلتنگِ صحنِ حیدرم، بیتابِ شهر کربلا دورم ولی با چشمِ دل دارم زیارت میکنم! مادر به من آموخته، باید فدای دین شوم دار و ندارم را فـقط وقف ولایت میکنم! غصه نخور با فاطمه یاری نمیخواهی شما من یک تنه از حرمتت، آقا حمایت میکنم!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رو بگـردانی زِ ما دنـیا جهـنم میشود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم میشود عاقبت هرکس دلش را شستشو داد از گناه در حـریم آیـۀ تطهـیر، مَحـرم میشود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب کم میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
آنکه تو را جدا شده از آتـش آفـرید اصلاً تو را برای مباهـاتـش آفـرید خالق برای زینتِ چشمِ جـمال خود حوریّه خلق کرد ز نور جلال خود عرش خدا بدون تو گنجینهای نداشت بیروی تو بهشتِ حق آئینهای نداشت ناز تو را ز جـنـس نـماز آفـریدهاند نـام تـو را بـرای نـیـاز آفــریـدهانـد محراب، محو روح نماز تو فاطمه ست سجاده،غرق راز و نیاز تو فاطمه ست با اینکه بود قامت تو عرش را اَمان مادر،چه شد که سهمِ تو شد قامتی کمان فـرمود تا اَبد ز تو آتـش بُـریـده شد اما چه شد که حرمتِ نامت دریده شد با نار و نور، سِنخیتی از ازل نبود نـور تو غـیرِ روشـنیِ لَـم یزل نبود زهرا شدی که زهرۀ بیت علی شوی روزی سه بار پرتو ربِّ جلی شوی آری برای یاریِ دین، کردهای قیام آمـد تـوانِ فـاطـمـیاَت یـاری امــام تو با حمایت از ولیات، حرف حق زدی روزِ دفاع از علیات، حرف حق زدی وقتی رضای فاطمه باشد رضای حق سیلی زدن به فاطمه باشد جزای حق؟ سیلی اگر به صورت مادر زند کسی سیلی بسا به چهرۀ دختر زنـد کسی حوریّهای خـدا نکـند پـشت در رود یا پشت در خـدا نکـند بیپـسر شود مادر که لِه شود بدنش از فشار درب حتماً رود تن پسرش زیر سُـم اسب زیر لگد اگر ز جفا پهلویی شکست باید شنید، شمر روی سینهای نشست مسمار اگر به سیـنه مـادر فرو رود سرنیزههای کرب و بلا تا گلو رود
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به درد بـیدوایم تا ابـد مرهـم نمیبخشم که عشقت را به کل ثروت عالم نمیبخشم به تن پوشم اگر یک نخ بود از جامۀ لیلا ردایم را به صدها شال ابریشم نمیبخشم به هاجر گفتم ای بانو قسم بر حلق فرزندت من اشک چشمهایم را به صد زمزم نمیبخشم همانا روزگاری را که با سختی شکست آخر دلم را چون نگـین کهـنۀ خاتم نمیبخشم من آن بیآبرویی را که با مشت و لگد کرده میان کـوچه قـدّ مادرم را خـم نمیبخشم من آن بی چشم و رویی را که زد با چکمهاش روزی به درب خانۀ ما با لگد محکم نمیبخشم
: امتیاز
|